مگر من یک زن نیستم؟
حرارتی از اعماق خیزش فمینیسم سیاه Black Feminism
مردی در جایی می گوید که به زنان موقع بالا شدن در ریکشاها
شدن و خیز زدن از جوی آب باید کمک کرد و در هر موقعیتی
بهترین جای را باید به آنها واگذار کرد. هیچکس تا به حال مرا در بالا شدن به ریکشا ها یا خیز زدن از چقوری
های آب کمک نکرده است، یا بهترین جاها را در اختیار من نگذاشته است…و مگر من زن نیستم؟ به من نگاه کنید!
به بازوهای من نگاه کنید. من قلبه می کنم و می کارم، و محصول را در انبارها
جمع میکنم و هیچ مردی نمی تواند از من پیشی گیرد- و مگر من زن نیستم؟ من به اندازه
یک مرد کار میکنم و به اندازه یک مرد میخورم و تازیانه
را به خوبی تحمل میکنم. و مگر من زن نیستم؟ من سزده فرزند به دنیا آوردم و شاهد بودم که اکثر
آنها به بردگی فروخته شدند و وقتی با غم و اندوه یک زن گریه کردم، هیچکس به
جز خداوند صدای مرا نشنید. و مگر من زن نیستم؟
سوجورنر توروث
▪ ایزابلا بامفیری (۱۷۹۷-۱۸۸۳)
که از ۱۸۴۳ خود را سوجورنر توروث ( زائرحقیقت نامید)
از زنان برده سیاه پوست بود که به فعالیت در جنبش زنان و جنبش ضد برده داری در امریکا پرداخت.
او بخاطر سخنرانی اش تحت عنوان «مگر من یک زن نیستم؟» شهرت بسزایی کسب کرد.
چنانکه این عبارت او به عنوان ضربالمثلی برای اشاره به عدم درک تفاوتهای
نژادی در مبارزات فمینیستی بکار می رود
▪ فمینیسم سیاه (سیاه پوستان) از
جمله قدیمی ترین و قدرتمندترین جریانهای فمینیستی اقلیتی است که عمدتاً در امریکا
گسترش یافته.
«فمینیسم سیاه» همنوا با سایر
زنان غیرسفیدپوست غیراروپایی یا غیرامریکایی، شایستگی، و در واقع حق
زنان سفید برای سخن گفتن از جانب آنها را مورد تردید قرار دادهاند.
چنانکه از صحبت های سوجورنر میتوان حدس زد فمینیست های سیاه به طبیعت اروپامحور
و ذاتگرای فمینیسم ها اعتراض کرده اند. با پیگیری اعتراضهای تاثیرگذار کسانی همچون سوجورنر در ۱۸۰۰ اکنون فمینیست های سیاه
نمایندگان قدرتمندی در حوزه های مختلف مطالعات نظری فمینیستی دارند. آنها بر
مشکلات خاص زنان سیاه پوست و تفاوت های آنها با مشکلات زنان سیاه تاکید میکنند.
▪ فمینیست های سیاه به مادرسالاری
حاکم در بسیاری از خانواده های سیاه پوست اشاره میکنند و ضمن تایید مظلومیت
زنان سیاه اشاره میکنند که زنان سیاه پوست بیش از آنکه قربانی ضلم مردان
باشند قربانی تبعیض های نژادی هستند. مطابق آمارهای حاصل از تحقیقات
اجتماعی و روان شناختی اغلب زنان سیاه پوست آفریقایی-امریکایی شاغل هستند و
گرچه از نظر اجتماعی اغلب عهده دار مشاغل پست هستند اما همین کار درآمد زا
باعث شده است که آنها نسبت به زنان سفید پوست مستقل تر و متکی به نفس
بارآیند، آنها شخصیت های قدرتمندتری دارند. همچنین زنان سیاه پوست با افزایش
سن از جایگاه بالایی در خانواده برخوردار میشوند و احترام زیادی پیدا
میکنند.
زنان سیاه پوست در سنین کهولت به عنوان مادربزرگ پیر و زنی خردمند مورد توجه و
طرف مشورت قرار میگیرند و این جایگاه تفاوت فراوانی با جایگاه همسن های سفید پوست تنها و
طردشدهشان دارد. ۷۵ فیصد زنان سیاه پوست شاغل هستند و این
اشتغال تاثیر بسیار زیادی بر سلامت جسمی و عزت نفس آنها با افزایش سن دارد.آنها کمتر از
زنان سفید پوست در معرض افسردگی ناشی از بالا رفتن سن و یا خالی شدن اطرافشان
قرار دارند. زنان سیاه پوست بخاطر تعلقات نژادی که دارند زمانیکه به مدارج بالاتر اجتماعی دست پیدا میکنند
به شدت به کمک کردن به سایر زنان سیاه اهمیت میدهند و از مدافعان جدی «اخلاق
مراقبت » هستند. همچنین آنها کمتر از زنان سفید طرفدار سقط جنین هستند چرا که به خانواده همچون
زنان سفید پوست به مثابه مانعی بر سر راه پیشرفت نگاه نمیکنند. خانواده برای
زنان سیاه پوست اگرچه جایگاه سرکوب جنسی است در عین حال پایگاه مقاومت
علیه تبعیض نژادی است.
فمینیست های سیاه معتقدند که مبارزات آنها باید در یک نظام در
هم تنیده با در نظر گرفتن تبعیض های نژادی، جنسی و طبقاتی پیگیری شود.
▪ در عین حال بسیاری از زنان و
مردان سیاه پوست بیان میکنند که مبارزات فمینیستی باعث ایجاد تفرقه در جامعه
نژادی آنها میشود و این در حالی است که آنها باید همه تلاش خود را بر روی
مبارزات نژادی متمرکز کنند. برخی مردان مبارز سیاه معتقد هستند که زنان بجای
تلاش برای مبارزه با جنسگرایی باید به حمایت مردان در مبارزه با نژادپرستی بپردازند و از ایجاد تفرقه در
راستای خطوط جنسی پرهیز کنند
و- چنانکه قبلا هم اشاره کرده ام وضعیت کشورهای جهان سوم از جمله ایران نیز
باید به فراخور شرایط فرهنگی و اجتماعی و مذهبی آن مورد تحلیل نظریه پردازان
فمینیست قرار بگیرد. وضعیت زنان، جایگاه آنها و حق و حقوقی که دارند و آنچه ندارند خاص جامعه
خود ماست. رضایت و نارضایتی زنان از وضعیتشان و نه «معیار قرار دادن وضعیت زنان ناراضی یا قربانی» باید مورد
توجه و مطالعه قرار بگیرد و جهات مختلف آن مورد بازشناسی قرار گیرد.
در عین حال تصور میکنم بحث توجه به تفاوتها باید در جریان های فعال درمورد
مسائل زنان در کشور ما هم طرف توجه قرار بگیرد. مبارزان حقوق زنان در ایران
اغلب از قشر و طبقه اجتماعی خاصی هستند، اغلب آنها زنان مدرن، نسبتا مرفه و تحصیلکرده ای هستند
که در شهر های بزرگ زندگی میکنند. دغدغه های آنان بعضا برای عامه زنان ما قابل
درک نیست.
ضمن اینکه با وجود اقلیت های قومی فراوان در کشور ما و تنوع فرهنگ های موجود
با طیف وسیعی از زن«ها» روبه رو هستیم که گرچه به نظر می رسد چه در محیط عمومی و
چه در محیط خصوصی مورد ظلم واقع شدهاند لکن الزاما دغدغه ها و مشکلات مشترکی ندارند. مشکلات
زنان نسبتا مستقل ما در شمال کشور تفاوت چشمگیری با مشکلات زنان در جنوب
کشور دارد و همچنین مشکلات زنان فارس به فراخور فرهنگشان- با مشکلات زنان
ترک، لر و کرد متفاوت است. همچنین به نظر می رسد فمینیست ها نمیتوانند برای
زنانی با وضعیت خانوادگی و تحصیلی متفاوت نسخه واحدی بپیچند. عامه زنان ما
پیش از هر چیز نیازمند درک متقابل شرایط، ارزش ها، خواسته ها و فرهنگشان، آگاهی یافتن از باورهای آنها،
اصلاح باورهایمان و آگاهی بخشیدن به آنان و آموزش دلسوزانه در کنار کمک های روانی
و پزشکی - چنانکه فعالان فمینیست سیاه در پیش گرفته اند- برای یافتن جایگاه انسانی خود هستند.